نگار
دلتنگی
چه خسته ام
دلتنگی هایم تو را می خواهد
خستگی هایم تو را می خواند
شکایت هجران نمی کنم
حکایتی است حکایت نبودنت
هروقت دلم تنگ تو می شود گریه می کنم
گریه می کنم شاید که سبک شود دلم در نبودنت
تنهاییم را با نبودنت پر می کنم
من ساقی لحظه های شیفته توام
خیال تو شیرین ترین بهانه دلتنگی ام
دلتنگ می شوم تا به تو فکر کنم
تو مونس لحظه های منی
بی تو احساس غم می کنم
دوستت دارمهایم دارد حیف میشود حیف است که نیایی و نباشی
من تمنای تو را فریاد می کنم
در سکوت این فریاد آرامشی مبهم است
پاره پاره شد آیینه دلم
صد بار گر بشکند تصویر تو روشن است
دلتنگیهایم بهانهاند و بهانههایم دلتنگی
تاریکی شبم کی صبح میشود